غروب آفتاب

نوشته استاد ابراهیم صنوبرپدر صلح ایران و مدیرعامل موسسه بین المللی سفیران صلح

دل نوشته

غروب آفتاب، لحظه‌ای جادویی است که زمین و آسمان در آن به آرامشی مشترک می‌رسند. هنگامی که خورشید به آهستگی پشت افق فرو می‌نشیند، گویی جهان نفس عمیقی می‌کشد و روز را با رنگ‌هایی ناب و شگفت‌انگیز بدرود می‌گوید.

آسمان در این لحظات، بوم نقاشی‌ای می‌شود که هر رنگ آن داستانی از پایان و امید را روایت می‌کند؛ از نارنجی گرم گرفته تا قرمز پرشور و بنفش ملایم. غروب یادآور این است که پایان یک روز، آغاز شب دیگری است که فرصت تفکر و بازسازی را به ارمغان می‌آورد.

تماشای غروب، لحظه‌ای برای مکث کردن است؛ لحظه‌ای برای سپاسگزاری از آنچه بوده و امید به آنچه در پیش است. این لحظه ما را به یاد می‌آورد که حتی در پایان، زیبایی و معنا نهفته است. غروب آفتاب همچون نجواهای طبیعت است که از دل زمین برخاسته و با آسمان درآمیخته، و ما را به تأملی عمیق درباره گذر زمان و زیبایی زندگی دعوت می‌کند. چه زیباست این بدرود، که با آرامش خود قلب‌ها را نوازش می‌دهد و نور امید را در دل شب می‌نشاند.

غروب، لحظه‌ای است که آسمان نفس‌اش را در سینه حبس می‌کند و خورشید، آخرین نورهایش را مانند دانه‌های طلایی بر پهنه‌ی افق می‌پاشد. همه‌چیز آرام می‌شود، گویی جهان برای وداعی باشکوه آماده می‌شود.

غروب یادآور گذراست، اما نه به تلخی… بلکه به شکوهی آرام. می‌گوید هر پایان، زیبایی خودش را دارد. می‌گوید حتی خورشید هم باید برود تا ستاره‌ها مجال درخشیدن پیدا کنند.

و در آن لحظه‌ی ناب، وقتی خورشید آخرین چشمکش را می‌زند و در افق محو می‌شود، گویی جهان برای لحظه‌ای می‌ایستد و زمزمه می‌کند:

فردا دوباره بازمی‌گردم…

پس غروب را بدرود نگو، بلکه به استقبالش برو… چرا که هر غروب، وعده‌ی طلوعی دوباره است.

 

ابراهیم صنوبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 + دوازده =

دکمه بازگشت به بالا