چرایی و چگونگی تبدیل ضد ارزش به ارزش در سبک زندگی

به نقل از اماج – در هر جامعه برخی از آرمان‌ها وجود دارد که مردم آن جامعه به آن احترام می‌گذارند، در اصطلاح به این آرمان‌ها ارزش می‌گویند؛ یعنی یک سری باورهایی که مردم پایبند به انجام آنها هستند و تخلف از آن را شایسته نمی‌دانند؛ در مقابل این ارزش‌ها، ضد ارزش‌ها قرار دارند که اهل آن جامعه این نوع از رفتار را به‌عنوان رفتار ناشایست، قبیح و مردود می‌دانند و اگر شخصی چنین رفتاری را دارا باشد در دید مردم دست‌کم یک انسان نامتعادل و بدرفتار است. از آنچه ذکر شد مشخص می‌شود که برای هر جامعه، هنجارهایی وجود دارد که شخص خاطی در این موارد مورد نکوهش مردم واقع می‌شود، اما آنچه ما در اینجا به دنبال آن هستیم، این است که چرا گاهی یک ضد ارزش در نظر مردم آن جامعه به‌صورت ارزش تلقی می‌شود؛ ازاین‌رو با استفاده از روش تحقیق استنتاج منطقی در پی بیان احتمالاتی چون تحول در سرشت آدمی، باورهای نادرست، تغییر در نفس فعل، تقلید نابه‌جا، وسوسه‌های نفسانی، عدم اعتقاد قلبی و برخی علت‌های نسبی دیگر خواهیم بود.

شاید این‌گونه به نظر برسد که وقتی ضد ارزش به ارزش تبدیل می‌شود، پس انجام آن منافی با آرمان و اعتقاد مردم نیست، زیرا این کار تبدیل به ارزش شده و دیگر ضد ارزش نیست؛ اما این حرف واضح البطلان است، چراکه اگر گفته شد تبدیل ضد ارزش به ارزش، منظور نه این است که ماهیت و ذات کار ناپسند تغییر کند و تبدیل به کار پسندیده شود، زیرا چنین چیزی عملاً ممکن نیست، یعنی فعلی که ذاتاً قبیح باشد، هیچ‌وقت تبدیل به فعل حسن نمی‌شود؛ اما آنچه ما از تبدیل گفتیم، منظور تبدیل ضد ارزش به ارزش در نظر مردم بود، یعنی فعل قبیح همان است، اما زاویه دید مردم نسبت به آن تغییر کرده و به‌اصطلاح خوب دیده می‌شود، ‌از این‌رو اگر چنین روندی در جامعه‌ای باشد و از آن جلوگیری نشود درآینده ای نزدیک جامعه‌ای مالا مال از ضد ارزش با هنجارشکنی‌های بسیار دیده می‌شود، اگرچه در نظر مردم این‌چنین نباشد؛ اما برای اینکه به این سؤال پاسخ صحیحی بدهیم، در این تحقیق اجمالاً به فرضیاتی در این مورد خواهیم پرداخت تا ببینیم علت چیست؟

ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها

اجتماع برخی از مردم در جایی که معمولاً از نظر طایفه، آرمان و دین با هم متحد هستند و همین متحد بودن آنها در آرمان و دین، باعث می‌شود ارزش‌های آنها (نوعی از باورهای مردم که به آن پایبند هستند و تخطی از آن را ناپسند می‌شمارند) و ضد ارزش‌های آنها (آنچه مقابل ارزش قرار می‌گیرد و پایبندی به آنها قبیح است) یکی باشد؛ از این‌رو افعالی که با ارزش‌ها سازگاری دارند را افعال حسن (آن دسته از افعال یا عقایدی که باعث رشد ملل و جوامع می‌شود) و در مقابل، آن دسته از افعالی که با ارزش‌ها منافرت داشته و با ضد ارزش سازگاری دارد را قبیح (یک سری از رفتار آدمی که خود انسان و بعضاً یک اجتماع را به سمت تباهی سوق می‌دهد) می‌نامند.

سؤال پژوهش

چرا در بعضی از جامعه‌های متمدن آنچه در واقع زشت و قبیح است، به‌صورت زیبا جلوه می‌کند؟ و چگونه می‌شود که آنچه ذاتاً منفور سرشت طبیعت و فطرت پاک بشر است، در نظر و سبک زندگی مردم ارزش تلقی می‌شود؟

یافته‌ها

ارزش‌ها از نظر اهميتى كه در سبک زندگی دارند، يكسان نيستند و در مجموعه‌ای جاى دارند كه به آن «نظام ارزشى» گفته می‌شود؛ اين نظام به‌عنوان معيارى براى قضاوت درباره خود و ديگران، انتخاب‌های فرد را تحت تأثير قرار می‌دهد. اولویت‌هایی كه افراد به ارزش‌ها می‌دهند، يكسان نيست. اين اولویت‌ها معمولاً متأثر از خلق‌وخو، شخصيت، تجربه‌های جامعه‌پذیری، تجربه‌های منحصربه‌فرد زندگى، فرهنگ پيرامون و مانند آن است. در كل، ارزش‌ها در شمار درونی‌ترین لایه‌های شخصيت افراد بوده و شناخت دقيق هر فرد در گرو شناخت اين ارزش‌ها و گرایش‌های ارزشى و هويتى اوست. هر يك از ارزش‌ها را می‌توان عقايد پايدار فرد نسبت به شيوه خاص از رفتار يا هدف نهايى زندگى دانست كه از نظر فردى يا اجتماعى در مقابل شيوه ديگرى از رفتار يا هدف ديگرى از هستى قابل ترجيح است (لطف‌آبادی، 1385: 18).

تغيير ارزش‌ها هميشه يك فرايند است و گاه حركت اين فرايند تند و گاه كند است؛ در سبک زندگی تضاد ارزشى مرحله‌ای از اين فرايند است كه با مقابله نظام جديد و قديم شروع می‌شود؛ اما سرانجام، با تغيير ارزش‌ها و تثبيت نظام ارزشى جديد و يا دست‌کم، خنثی كردن تأثير نظام ارزشى قديم، پايان می‌یابد؛ اما درصورتی‌که بعد از رسيدن به يك نقطه جديد توقف نكند و تثبيت نشود، جامعه را گرفتار عدم تعادل می‌کند (عیسی زادگان، 1391: 85). در ادامه مهم‌ترین دلایل تبدل ضد ارزش به ارزش در سبک زندگی را بررسی می‌کنیم.

الف) تحول در سرشت آدمی

شاید کسی گمان کند اینکه در جامعه‌ای ضد ارزشی تبدیل به ارزش می‌شود، به سبب تغییر در ذائقه مردم است؛ اما آنچه به نظرمی رسد، این است که در هر امر وجودی اول باید از امکان وقوع آن امر بحث کرد و اگر امکان وقوعش ثابت شد، می‌توان در مورد وقوعش در خارج بحث کرد، اکنون ما نیز اول باید ببینیم تغییر در ذائقه امکان وقوع دارد یا خیر و اگر ثابت شد که امکان وقوع دارد، ببینیم آیا در خارج واقع‌شده یا خیر، ذائقه مردم امکان تغییر ندارد؛ چون از سرشت و طبیعت آدمی نشئت می‌گیرد و سرشت آدمی هیچ‌گاه قابل‌تغییر نخواهد بود و این امر را هرکس در نفس خودش ضرورتاً درک می‌کند، از این‌رو دیگر از وقوعش در خارج بحث نمی‌شود؛ پس اگر مثلاً مسئله حجاب در جامعه امروزی، از زاویه دیگری به آن توجه می‌شود و بی‌حجابی در جامعه ارزش می‌شود، این تبدیل ضد ارزش به ارزش، نه به ‌سبب تغییر ذائقه مردم است، بلکه باید در پی دلیل دیگری بود.

ب) باورهای نادرست

آنچه برای ما روشن است این است که برخی مردم بدحجاب یا بی‌حجاب بودن را نوعی آزادی جامعه می‌دانند و کسی که حجاب دارد را به دید یک انسانی که با زمان همراه نیست می‌نگرند؛ و بر این باورند که با تغییر زمان همه‌چیز حتی آرمان‌ها تغییر می‌کنند، غافل از اینکه آرمان‌ها برای زمانی خاصی وضع نشده‌اند تا با پیشرفت زمان از بین بروند و به‌اصطلاح درگیر زمان نیستند؛ البته از این مسئله نباید غفلت ورزید که برخی از افراد با این اعتقاد، نیاز به تفهیم این مطالب دارند، یعنی باید کسی باشد تا این مهم را به آنها گوشزد کند که اگرچه حجاب به‌ظاهر انسان را محدود می‌کند، اما مشخص است که فواید فراوان و مورد نیازی دارد که از جمله آنها می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

– مصون ماندن شخصی که دارای حجاب هست، از آفاتی مثل نگاه‌هایی که امکان دارد هوس‌بازان یا افراد متعادل و یا حتی مؤمن را، متوجه شخص بی‌حجاب بکند و تأکید بیشتر حجاب روی زن است؛ زیرا بی‌حجاب بودن زن، به‌مراتب از بی‌حجاب بودن مرد، بدتر است و در این مورد که افراد زیادی به سبب بی‌حجابی به انحراف کشیده شده‌اند، در تاریخ بسیار زیاد است و بر شما مخفی نیست که در جامعه امروزی هم این‌چنین است. اگر مردم به این نکته دقت داشته باشند که عفت، وقار و جایگاه زن چقدر بالاتر از آن است که در مناظر عمومی بدون حجاب حاضر شود، هیچ‌گاه بی‌حجابی در جامعه رواج پیدا نمی‌کند.

– مصون ماندن کسانی که با نگاه به شخص بی‌حجاب، امکان دارد به راه انحراف کشیده شوند؛ پس کسی که بی‌حجاب است، غیر از اینکه به خودش ضربه می‌زند، گاهی امکان دارد به افراد دیگری نیز آسیب برساند؛ از این‌رو مقصر اصلی و اولی انحراف اخلاقی، شخص بی‌حجاب است و دومین مقصر، کسی است که از نگاه خود محافظت نمی‌کند؛ اولی به این سبب که بدون حجاب در مجامع عمومی حاضرشده و دومی به سبب عدم رعایت موازینی که برای او وضع‌ شده است؛ متد قرآن نیز همین است و هر دو گروه را نهی کرده: «و قرن فی بیوتکن ولاتبرجن تبرج الجاهلیه الاولی واقمن الصلاه وآتین الزکاه واطعن الله ورسوله انمایریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» (احزاب: 33)؛ «قل للمومنین یغضوا من ابصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون» (نور: 30)؛ که در آیه اول، حفظ کامل حجاب و در آیه دوم، روی غض بصر و محافظت از نگاه بحث می‌کند؛ و نیز از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که: «تيري مسموم از جانب شيطان است؛ هرکس آن را به سبب خدا- نه غير او – ترک کند، خداوند در پي آن ايماني به او مي‌دهد که طعم آن را بچشد» (صدوق، 1410 ق، ج 4: 18).

پ) تغییر در نفس فعل

همچنین امکان دارد این‌گونه تصور شود که شاید قبیح المنظر نبودن فعلی از ضد ارزش‌ها به این سبب است که این فعل قبلاً وجهه زشتی داشته که فعلاً دارای آن نیست، از‌این‌رو مردم نیز آن را زشت تلقی نمی‌کنند. درگذشته حداقل در جوامع اسلامی، هرگونه رابطه نامشروع بین انسان‌ها را کار بسیار ناپسندی می‌دانستند، یعنی اعتقاد به آرمان‌ها و ارزش‌ها، چنین اجازه‌ای را به کسی نمی‌داد که چنین رابطه‌ای را داشته باشد، ولی متأسفانه در بعضی از جوامع امروزی نه‌تنها رابطه‌های نامشروع مردود نیست، بلکه بعضاً کسی که رابطه نامشروع نداشته باشد، با دید دیگری به او نگاه می‌شود، یعنی آن را نوعی ارزش تلقی می‌کنند. واقعه‌ای بسیارتاسف بارتر برای جامعه‌ای که حتی خودش را جامعه اسلامی هم معرفی می‌کند و بدتر از آن پدر و مادری است که با اطلاع به اینکه فرزندش این‌گونه رابطه‌ای دارد، او را منع نکرده و بعضاً او را تشویق به این کار می‌کند؛ همان‌طورکه قبلاً گفته شد باید در مرحله اول دیده شود که این تغییر ماهیت فعل امکان وقوعی دارد یا نه، بعد از وقوع آن در خارج بحث شود؛ اما در اینجا نیز باید گفته شود که خیر، یعنی تغییر ماهیت در فعل امکان ندارد. در جهت تشریح این امر باید عنوان نمود که افعال برسه قسم‌اند: 1. افعالی که ذاتاً حسن هستند و قابل‌تغییر و تبدیل نیستند، یعنی همیشه به‌صورت حسن باقی خواهند ماند، زیرا که حسنشان از ذات نشئت می‌گیرد و ذات قابل‌تغییر نیست؛ این‌گونه افعال را هر شخصی انجام دهد، به‌صورت حسن تلقی می‌شود؛ 2. افعالی که در ذات خود نه موصوف به حسن هستند و نه به قبیح، یعنی امکان دارد هم زیرمجموعه کار خوب ، هم زیرمجموعه کار ناپسند واقع شوند، ولی در ذات خود نه حسنی و نه قبحی دارند و اگر کسی که این افعال را انجام دهد با نیتی خوب این افعال هم عنوان حسن پیدا خواهند کرد و اگر به نیت و قصد سوء باشد، در مجموعه کارهای زشت قرار خواهد گرفت؛ 3. افعالی که ذاتشان مقتضی این است که فعل ناپسند باشد و این قسم هم چون قباحت خود را از ذات می‌گیرد، قابل‌تغییر نیست، یعنی نمی‌توان آن را به وجه حسن انجام داد، اما روابط مذکور نیز از این قسم است، یعنی ذاتاً چنین روابطی مذموم آرمان‌های یک جامعه اسلامی است، اما اینکه چرا برخی از مردم این فعل را حسن تلقی می‌کنند، به سبب تغییر ماهیت نمی‌تواند باشد.

ت) تقلید نابه جا

دیگر احتمالی که در مورد علت تبدیل ضد ارزش به ارزش داده می‌شود، این است که مردم از روی تقلید کورکورانه، از کسانی که این ضد ارزش‌ها را ارزش می‌دانند، این‌گونه رفتار ناشایست را انجام می‌دهند؛ مثلاً اگر شخصی در رسانه‌ای ملتفت می‌شود که در یک جامعه آدم‌های شروری همچون، قاتل و امثال‌ذلک، کسانی هستند که مردم از او حساب می‌برند و در عرف آن جامعه، از او به‌عنوان یک انسان شجاع تعبیر می‌شود، به‌ویژه اگر عرف آنجا محبوبیتی برای این فرد داشته باشد، این ذهنیت شجاع بودن شخص شرور، برای او نیز پیش می‌آید؛ از این‌رو دید او نیز نسبت به چنین انسان‌هایی تغییر می‌کند؛ این دلیل می‌تواند یکی از ادله صحیحی باشد که در مورد تبدیل ضد ارزش به ارزش ارائه شده، زیرا نمونه بارز آن را ما در برخی از جوامع شاهد هستیم.

برخی از مردم که با یقین قلبی به آرمان‌های خود نرسیده‌اند و با دیدن اینکه در فلان مذهب و مسلک حجاب ضد ارزش و نوعی محدودیت تلقی می‌شود، همین اعتقاد را پیدا می‌کنند، غافل از آنکه متوجه ضررهای آنها نیستند؛ و این‌گونه اعتقاد دارند که هرچه انسان عریان‌تر باشد، به‌روزتر است، درصورتی‌که به‌روز بودن درگرو عریان شدن نیست، زیرا اگر این‌گونه باشد حیوانات خیلی به‌روزتر از انسان هستند؛ اما چرا انسان وقتی درجایی مسلک دیگری را می‌بیند، بعضاً بدون دلیل اعمال و رفتار آنها را پسندیده و به آنها ملتزم می‌شود؟ در جواب باید گفت دلیل اول همان سستی ایمان و عقیده او، به آرمان‌های خودش است، زیراکسی که اعتقاد قلبی داشته باشد، این‌گونه اعتقاد خود را از دست نمی‌دهد و اگر به این‌گونه موارد برخورد کند، از عالمان دین و مذهب خود، چاره‌جویی می‌کند؛ دلیل دیگر این است که اعتقاد و توجه خاصی به دین یا مردم آن جامعه دارد که با دیدن رفتار آنها سعی در تقلید از آنها دارد و به تعبیر دیگر، آنها را برتر از خود می‌داند، درصورتی‌که برتری درگرو علم و ایمان به ذات قدوس حق و ایمان به پیامبران راستین اوست.

ث) وسوسه‌های نفسانی

نفس آدمی هم نقش کمی در تبدیل ضدر ارزش به ارزش در سبک زندگی ندارد؛ بعید نیست این‌گونه به نظر برسد که چون برخی از انسان‌ها نسبت به آخرت اعتقاد قلبی ندارند و به تعبیر دیگر معاد را ساخته یک قشر خاص از جامعه می‌دانند، از این‌رو ارزش و ضد ارزش برایشان تفاوتی ندارد. این اعتقاد می‌تواند معلول این باشد که انسان برای اینکه خود را آسوده کند، از هرگونه قیدوبندی برای خودش دلیلی می‌آورد و چون همان‌طور که گفته شد، نفس اماره از او دست برنمی‌دارد و به هرگونه دلیلی که حتی با موازین عقلی تطابق نداشته باشد، تکیه می‌کند و این‌گونه به‌اصطلاح خود را قانع می‌کند، درصورتی‌که وجود معاد، از ضرورت‌های عقلی است و خود عقل اقتضا دارد که معاد وجود داشته باشد و هر انسانی با اندک اندیشه‌ای، خواه متدین باشد یا نباشد به این باور می‌رسد. ضرورت معاد، به‌قدری مورد توجه دین قرار گرفته که یک چهارم قرآن شریف در مورد معاد نازل شده و جزء اصول دین قرارگرفته است؛ اما چرا وقتی باور کردن معاد به این آسانی میسر می‌شود و قابل‌درک برای هرذی شعوری است، باز انسان مرتکب خطاهای نه‌چندان کمی می‌شود، آیا در اینجا هم می‌توان گفت: به سبب وسوسه شیطانی، دخالت محیط و نفس اماره بوده و به همین سادگی از کنار این مسئله عبور کرد یا خیر؟

ج) عدم اعتقاد قلبی

اگر به طفلی بگوییم به آتش نزدیک نشود، گاهی طفل چون هنوز به آتش نزدیک نشده و سوزاننده بودن آن را درک نکرده و یا حتی از روی به‌اصطلاح لجبازی هم که شده، بعضاً به آتش نزدیک می‌شود در ایجا نیز هنوز آسیبی از آتش به او نرسیده و باور قلبی پیدا نکرده که آتش سوزاننده است، از این‌رو به آتش نزدیک می‌شود؛ مَثَل مردم دنیا مَثَل این طفل است و چون آخرت را با دل و جان قبول ندارند، گاهی مرتکب خطاهایی می‌شوند، قتل و غارت زیاد می‌شود، بی‌حجابی زیاد، بلکه تبدیل به ارزش می‌شود، از شخص جانی به شجاع تعبیر می‌شود و امثال ذلک که متأسفانه در برخی از جوامع امروزی بسیار است.

چ) علت‌های نسبی

این مسئله می‌تواند علت‌های دیگری نیز داشته باشد و اینکه علت‌های دیگری نیز دارد، به این معنی نیست که در یک شخص همه این علل جمع شده باشد، بلکه برخی از این علل عده‌ای از مردم و برخی عدة دیگری از مردم را فریب می‌دهند؛ از جمله آن علل، عدم اطلاع‌رسانی به ‌تمامی مردم است؛ چون برخی وقتی وضع جامعه را می‌بینند، این‌گونه تصور می‌کنند که مثلاً بدحجاب بودن قبحی ندارد، و یا اصلاً ضد ارزش نیست، ازاین‌رو در برخی موارد باید مسئولان ذی‌ربط، اطلاع‌رسانی کافی را داشته باشند وگرنه آنها نیز در این مفاسد، شریک هستند؛ البته عدة کمی از مردم هستند که به سبب عدم اطلاع، مرتکب اشتباه می‌شوند، ولی با این‌حال چنین افرادی وجود دارند؛ و بعضی نیز بر این باورند که چون زمان تغییر کرده، احکام الهی نیز همراه با زمان تبدیل شده و به تعبیر دیگر دین‌داران کسانی هستند که هنوز در عصر حجر مانده‌اند و اگر بخواهیم در جامعه مدرنیته امروزه زندگی کنیم، باید تعالیم دین را کنار بگذاریم؛ اما این‌گونه از افراد اگر به این موضوع دقت داشته باشند که اولاً دین درگرو زمان و مکان نیست و ثانیاً آنچه در تعالیم اسلامی ناپسند شمرده‌ شده، قبح ذاتی دارد، دیگر این‌گونه قضاوت نخواهند کرد، زیرا آنچه قبح ذاتی دارد، هیچ‌گاه قابل ‌تغییر نخواهد بود، همان‌طورکه قبلاً اشاره شد؛ مثلاً اگر در گذشته حجاب لازم بوده، در جامعه امروزی نیز ضروری است و معضلاتی را که در گذشته بی‌حجابی داشته، امروزه به‌طریق‌اولی دارد.

 جمع‌بندی

از آنچه گذشت پی می‌بریم که علت‌های بسیاری برای تبدیل ضد ارزش به ارزش در سبک زندگی می‌توان ذکر کرد که اهم آنها عبارتند از:

انسان به سبب ضعف ایمان به باورهای خود که مؤثرترین آنها بود و بعضاً تقلید نابه‌جا باعث انحراف عقیده می‌شود؛ همان‌طورکه ذکر شد این‌گونه تقلیدها به سبب این است که فردی که این‌گونه تقلیدها را انجام می‌دهد، جوامع دیگر را برتر از جامعه خود می‌داند، درصورتی‌که برتری جامعه بسته به آرمان‌های آن جامعه دارد که چه مقدار مطابق با واقع باشد.

از جمله ادله دیگر، نفس اماره است که یکی از علت‌های اصلی به‌شمار می‌رود، یعنی گاهی انسان می‌داند که فعلی ضد ارزش است، ولی با این‌ حال به آن ملتزم شده و مرتکب آن می‌شود که این رویکرد به سبب تأثیرات نفس اماره است.

از جمله ادله مهم تأثیرات منفی، رسانه است که امروزه دامنگیر اکثر قریب به ‌اتفاق مردم شده است، به‌صورتی که در همه جوامع این‌گونه تبلیغات وجود دارد، اما بستگی به تأثیرپذیری مردم دارد که هرچه بیشتر باشد، معضلات بیشتری سبک زندگی آنان به وجود می‌آید؛ البته همان‌طورکه ذکر شد، روی سخن به تبلیغات منفی است و گاهی برخی از مردم تحت تأثیر جامعه‌ای که در آن ضد ارزش‌ها، ارزش تلقی می‌شود، قرار می‌گیرند و حقیقتاً قدرت تشخیص ضد ارزش از ارزش را ندارند و باید به آنها اطلاع‌رسانی شود.

در ادامه اگرچه علت‌هایی دیگر نیز مانند اثرپذیری از جامعه، خانواده و نزدیکان می‌توانند در این امر مهم دخیل باشند، ولی آنچه در این مقاله کوتاه قابل گنجایش بود، ذکر شد. آنچه گفته شد گوشه‌ای از مشکلات سبک زندگی جوامع امروزی بود که به همین اکتفا می‌کنیم و امید است با تلاش همه‌کسانی که در این زمینه مؤثر هستند جامعه رو‌ به بهبودی را مشاهده باشیم؛ اگرچه طبق آنچه گفته شد، مؤثرترین عامل برای بهبودی جامعه، خود افراد جامعه هستند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 + پانزده =

دکمه بازگشت به بالا